پیشرفت در هنر به شناخت محدودیت هاست نه به گسترش امکانات. ژرژ براک
آثار نقاشی اغلب اینگونه اند، موجز، صریح، روشن و از چندین منظر مخاطب را درگیر خود می کنند. ارجاعات تاریخی دارند وبی اینکه با زمانه خود قطع رابطه کنند، با خاطرات قومی وازلی مخاطبان رابطه برقرار می کنند. اجرای بدون شکی دارند و در لایه های زیرین خود توانایی وشناخت نقاش را چنان زیر پوستی به رخ می کشند.
آثار ارایه شده در این نمایشگاه با وسیله ای به شدت دم دستی، خودکار، که اشتباهش بی کمترین اغماضی به پایش نوشته می شود. چنان عجیب، شخصی وصد البته ماهرانه اجراشده اند که وسیله ی مذکور در ذهن مخاطب، هویت خود را از دست می دهد.
محمدرضاقربانی را می توان در زمره نقاشان ساختارمند وهندسه گرا پنداشت.
هندسه پنهان در آثار او، فضای اثیری دل انگیزی را ایجاد می کند که بیشترین تاثیر خود را بر مخاطب از برآیند رابطه شکل صلب وبی شکلی سیال به دست می آورد.
در این آثار که گیاه مهمترین عنصر شکل دهنده ی موضوع آنهاست، گاه از دل تاریکی به سوی نور هجوم برده وگاه ازمتن روشن کاغذ درعمق تاریکی فرو می روند تا او، نقاش از این طریق برنوعی انرژی تصویری ناهمسان ولیکن هم جهت تاکید کند. سیاه، سفید وگامهای میان این دو از یک سو و خساست دلپذیر نقاش دربهرمندی از رنگ از سوی دیگر انگار مخاطب را به محسوس ترین واحد گذر زمان یعنی شب و روز ارجاع می دهندتا نقاش در دل این گام ها گیاهان خیالی خود را برویاند. نقاش نمی خواهد هیچ ردپایی از خود به جا بگذارد تا از هرنوع اتهامی به دور باشد. از این رو چنان کار می کند انگار هیچ دستی در شکل گیری آنهادرکارنبوده است. تو پنداری از تهی زاده شده اند با این وجود تلاش نقاش ، تلاش بیهوده ایست بی اینکه او بداند آثارش نشان از بی نشانی او دارند این بی نشانگی سکوت مرموزی است که دقیقا نقطه ی مقابل خصوصیات رفتاری اوست.